(تحلیل جامعهشناختی فرایند شکلگیری فرقه شیخیه)
چکیده
مکتب شیخیه، اندیشهای است که در سالهای ابتدایی عصر قاجار ظهور میکند و بر دو ستون اخباریگری و تصوف استوارشده است. این اندیشه اگرچه در ابتدا توسط شیخ احمد اَحسائی، بهعنوان دریافتی باطنی و عرفانی از مذهب رسمی تشیع در کنار سایر مکاتب فقهی، کلامی و عرفانی و فلسفی تشیع مطرح میشود، اما بهتدریج بر اثر شیوه اجتماعی طرح عقایدش به فرقه تبدیل میشود. هرچند غالباً تلاش شده است این تحول به مواضع کلامی و صحتوسقم آنها در نسبت با متون دینی شیعه امامیه نسبت داده شود، در این مقاله سعی کردهایم، تطور ایشان از مکتب به فرقه را، از منظر نقشِ فرمهای ساختیابی اجتماعی موردمطالعه قرار داده و سازوکارهای آن را مورد واکاوی قرار دهیم. سؤال ما این بوده است: چه سازوکار اجتماعی عقاید و سیره عملی شیخیه را مهیای تحول از مکتب به فرقه کرده است؟ به عبارت دیگر جایگاه دیالکتیک بین نظر و عمل در شکلگیری یک سازمان اجتماعی –دینی چگونه بوده است؟ به نتایج فوق رسیدهایم: شیخیها از سه سازوکار عمده در صورتبندی عقایدشان برای نیل به شکل اجتماعی فرقه استفاده میکردند؛ نخست؛ آشناییزدایی، دوم؛ ترسیم و ترکیب مجدد هندسه عقاید کهن، سوم؛ تمایز گذاری و مرزبندی مبتنی بر رهبری کاریزماتیک و فردگرایانه.
واژگان کلیدی
مکتب شیخی، فرقه، فرقه شیخیه، ساخت اجتماعی، رهبری کاریزماتیک
این مقاله در مجله انجمن جامعه شناسی ایران (شماره 2، دوره 19، تابستان 97) منتشر شده است.
پیشتر می گفتند چرا اینقدر به ”راهپیمایی اربعین توجه می کنید، این مراسم یک سنت عراقی است و چرا جمهوری اسلامی آن را به عنوان یک سنت دینی بین مردم تبلیغ میکند!
بعدتر می گفتند و میگویند چرا اینقدر امکانات و موکب های دولتی و حکومتی در ایران و عراق ایجاد میکنید، با این کار سنت اربعین را دولت زده و حکومتی می کنید!
امروز می گویند این شور و این حماسه اربعین را می بینی، همه اش کار مردم است، این موکب ها، این پذیرایی ها، این برو و بیا ها همه اش شور و شعور مردمی است!
می گویند، چرا مناسک سازی میکنید (راپیمایی به سوی حرم حضرت عبدالعظیم حسنی و حضرت معصومه (س) یعنی چی؟ جامانده یعنی چه؟ پویش جاماندگان برای چیست؟ حکومت از اعتقادات مردم سوء استفاده ی میکند!
من این سوالات را اگر از جانب بچه های انقلابی مطرح شود، به تفکر و ایدئولوژی انقلابی و جنبشی ”بیسر” و ”بی تاریخ نسبت میدهم! انقلابیهایی که از امام خمینی (ره) فقط امام 42 تا 57 را می فهمند و می پسندند و تجربه نهضت خمینی 57 به بعد را داخل پرانتز میگذارند! جماعتی که از مرحوم شریعتی، فقط «تشیع علوی و تشیع صفوی» اش را میفهمند و میپسندند، اما سعی میکنند ”شیعه یک حزب تمام نبینند و نخوانند، تا از ضرورت وجود حکومت و دولت برای اقامه عدل و امر به معروف و نهی از منکر و تعظیم شعائر الله و آئینها چیزی بشنوند!
برای این جماعت شیعه تو سری خور و اقلیت و فرقهای و فاقد قدرت و زاهد، شیعه ایدهآل تایپ است! از نظر این شبه جامعه شناسان که نه به واقعیت میدانی ارجاع می دهند و نه روایت های تاریخی، راهپمایی اربعین ایرانی یا کژکارکرد حضور دین در عرصه آئین و مناسک است (چپ آکادمیک آسیب شناس و پاتولوژیک نظیر محسن حسام مظاهری) و یا تبلور حضور توده ها در برابر نقش دولت و حاکمیت در اعتلای دین و مذهب (چپ های ژورنالبیست فضای مجازی نظیر میلاد دخانچی).
این جماعت هر چه هستند و هر تفکری که دارند با تاریخ و تفکر عبرت آموز تاریخی بیگانه اند! از قضا آنها از دولت و انگاره دولت چیزی می سازند که آرزو و آمال تجدد طلبان است؛ اگر دولت مدرنی برساخته شود که روبروی ملت تعریف شود، تنها راه علاج و چاره اش دموکراسی و حوزه عمومی و جامعه مدنی و آرمان آزادی است! (در حالی که در نگاه انقلابی امام خمینی و در طرح یگانگی دولت و ملت، امت هست و امام (ولایت فقیه) و امربه معروف و نهی از منکر جمعی و آرمان عدالت).
ادامه مطلب
اگر دموکراسی های اروپایی را با جامعه مدنی، انتخابات، تحزب و اتحادیههای صنفی بشناسیم، رکن اصلی دموکراسی آمریکایی تسلط استبداد اکثریت و غلبه تمایلات عمومی بر خواستههای صنفی، طبقاتی و گروهی و حتی حزبی است.
تمایلات عمومی عرصه بروز و ظهور مصرف و سبکزندگی است. در این صورت از دموکراسی، آرمانهای مدرنیته از طریق زندگی روزمره پیگیری میشود. ورزش و بهویژه ورزشهای جهانی شده همانند فوتبال مهمترین آوردگاه ترویج دموکراسی در جهان هستند.
فوتبال( از طریق زندگی روزمره) هم به مانند دموکراسی نهادسازی میکند، اما دموکراسی که از طریق فوتبال به اجرا در میآید، به جای پیوند با دولت - ملت ها، با جامعه جهانی و نهادهای بینالمللی کار دارد. این دموکراسی قواعد اخلاقی و حقوق و قوانین عمومی و حتی وجدان اجتماعی را از جریان جهانی شدن و نظام سلطه میگیرد.
حالا ی مکث کنید و از این منظر وقایع اخیر همانند «حواشی فردوسیپور و برنامه 90» و «خصوصیسازی استقلال و پرسپولیس» و «ماجرای دختر آبی» و نظایر آن را مرور کنیم.
فوتبال چه چیز به زندگی جمعی ما اضافه کرده است؟ فوتبال و زندگی فوتبالی تمایلات و خواستههای عمومی را دامن زده است، که نخ تسبیح و سرررشته آن در دستان ما نیست. و این «ما» هم وما حاکمیت و دولت جمهوری اسلامی ایران نیست. مای فرهنگ و هویت ملی است.
ادامه مطلب
به نظر شما مهم ترین شباهت این دو سنخ یا گروه یا دسته از افراد با هم چیست؟ (امنیتی ها و توریست ها)
به نظر می رسد هر دو محافظه کاری ذاتی و اصولی دارند، که باعث می شود، ضمن درگیر نشدن با سوژه های که با آن تعامل می کنند، راه خود را به پیش ببرند و به مقاصدشان در صحنه و موقعیتی ناشناخته برسند!
یک امنیتی کارکشته و حرفه ای هیچگاه نباید به نحوی عمیق و هم دلانه با سوژه و تاریخ سوژه مورد تحقیق خود درگیر شود و یک گردشگر حرفه ای نیز، هرگز نباید با پدیده ها و فرهنگ ها و مناظر طبیعی و تاریخی جدید، آن چنان درگیر شود که او را زمین گیر کند و او پایبند دیار و سرزمین مشخصی شود و از ادامه سفر باز بماند. همه پدیده های پیش رو عجیبند و ناشناخته و خطرناک و البته کشف ناشده! این همه چیزی است که من از "فیلم سازی" خانم آبیار در "شبی که ماه کامل شد" می فهمم!
روایتی توریستی از حاشیه و متن زندگی خانوادگی یک عضو گروه تروریستی تکفیری، که از قضا "بلوچ" است و از قضا با برچسب جهاد اسلامی و مبارزه به ظلم و کشتار دست می زند.
در فیلم خوش ریتم خانم آبیار، بلوچ خوب، بلوچ ضعیف و فلاکت زده و تقدیرگرا (مادر خانواده ریگی) بلوچ خاکستری، بلوچی رهاشده از سنت قومی و دینی(عبدالحمید عاشق پیشه و شاعر و لوازم آرایش فروش تا قبل از سفر به پاکستان) و بلوچ بد، تروریست مزدور و تکفیری(عبدالمالک ریگی) است.
فیلم پر است از دو قطبی هایی که قرار است تکلیف جنایتکاری به نام عبدالمالک ریگی را روشن کند:
عشق و تکفیر/ زندگی و مبارزه/ بلوچ خوب و بلوچ بد/ ظالم و مظلوم / محیط شهری و محیط قبایلی و قومی و
دو گانه ها البته داستان را به خوبی جلو می برند و سرنوشت شوم ریگی و جنایات او را بازگو می کنند، اما همه در سطح می مانند! و نتایج این در سطح ماندن تقویت ذهنیت کلیشه ای و شکاف اجتماعی بین قوم شریف بلوچ و جامعه ایرانی است.
هیچ شخصیتی از فیلم، نماینده واقعی مردم بلوچ نیست. بلوچ و بلوچستان در فیلم خانم آبیار "پوستری رنگارنگ، عجیب، ناشناخته و البته ترسناک و خشن است". متاسفانه هیچ شخصیت مثبت و کنشگری از قوم بلوچ در فیلم وجود ندارد. به گمانم تماشای فیلم در فضای خارج سیستان و بلوچستان، باعث همسان انگاری بلوچ و خشونت در ذهن مخاطبان ایرانی می شود.
پی نوشت:
1.فیلم خانم آبیار، به لحاظ داستانی و تا حدی تکنیکی آنقدر پرکشش بود، که در تمام نمایش طولانی فیلم متوجه گذر مان نشدم.
2. دیدن این فیلم را به همراه خانواده توصیه نمی کنم!
3. من نقاد فیلم نیستم، اما فیلم هایی که تاریخ و فرهنگ ایران مرتبط باشد، می بینم، پس عبارت فیلم نوشت را جعل کردم، تا تاملات جامعه شناسانه و تاریخی ام را درباره فیلم های سینمایی که می بینم، به رشته تحریر درآورم.
خاطره ای از یک دوست هراتی (روزی که بی پدر شدیم!)
تا به حال دقت کرده اید! جدای از دلایل ی و نظامی و ژئوپلتیک و البته اقتصادی، جنگ زده های سوریه در ایران، حتی برای مدت کوتاه و موقت پذیرایی نشده اند! فی الواقع اگر انقلاب اسلامی نشده بود و امام_خمینی در این کشور نیامده بود، رفتار ما با برادران مسلمان و خویشاوندان ایرانی مان بسیار اسفناک تر از امروز بود. ما مهمان پذیر هستیم اما از چشم آبی های فرنگی!
از دوره پهلوی در گوش ما کرده اند که ایران یعنی همین نقشه گربه ای شکل و که تنها زبانش فارسی است و ریشه ما هم به کوروش و داریوش بر می گردد
با این اوهام ناسیونالیستی خویشاوندان هرات، قندهار، کابل، کراچی، قفقاز، باکو و دوشنبه و اقوام تاجیک، کرد، عرب و افغان را از خود می رانیم و دو دستی در دامان امریکا و اسرائیل و ترکیه و عربستان و سلفی ها می گذاریم.
این نگاه شوونیستی ما که به همت تاریخ نگارانی چون کسروی و روشنفکران پهلوی اول و دوم نظیر نویسندگان مجلات ایرانشهر، کاوه و حلقه برلین در ما به وجود آمده است، تنها در سال های 57 تا 68 در جامعه و فرهنگ_عمومی ما کمرنگ شد. در سال های تحصیل در دانشگاه علامه، رفیق و هم دانشگاهی عزیزی از اهالی هرات داشتم، که خاطره ای جالب و قابل تأمل برایم نقل می کرد:
دوست عزیر ما می گفت؛ خانواده ما پس از شروع جنگ شوروی ها در افغانستان، از هرات به مشهد کوچ کردند. ما وضع مالی خوبی داشتیم و پدرم کسب و کار خوبی داشت و ما در مدارس ایرانی بدون هیچ تمایز و تبعیضی درس می خواندیم. یعنی فضای دهه شصت در ایران اینقدر گرم و انقلابی و برادرانه بود، که ما احساس نمی کردیم که اینجا هرات است یا مشهد.
شاید باورتان نشود ، اما من با این حال که بچه بودم، روز رحلت امام خمینی (ره) و هفته های بعد از آن را به خوبی در ذهن دارم. واقعا ما مهاجران افغان حس کردیم که بی پدر شدیم!
فضای آغاز دهه 70 و دوره سازندگی در ایران خیلی عرصه را برای ما تنگ تر کرد. مدارس ما جدا شد، برخوردها و رفتارها عوض شد، شرایط پس از جنگ و نیاز اقتصادی هم وطنان من باعث شده بود، به افغان ها تنها به عنوان نیروی کار اجرایی نگاه شود، نه مردم دوست و برادر!
از این رو با پایان جنگ با روس ها و امن تر شدن فضا، ما چون وضع اقتصادی خوبی داشتیم، با تمام خانواده به هرات بازگشتیم!
به بهانه بازدید از مسجد و مدرسه و آب انبار سردار حسین خان قاجار
بر خلاف تصور غالب، دوره فتحعلی شاه قاجار، آغاز دوره ای نسبتا با ثبات در تاریخ ایران تا پیش از وقوع مشروطه است. دوره ای که پس از سال های فترت سقوط صفوی و روی کارآمدن نادر و سپس کریم خان زند و لشگرکشی ها گسترده آقامحمد خان قاجار برای تاسیس حکومت قاجاریه، شاهی پیدا شد، که توانست قریب به چهار دهه حکومت کند و تأسیسات زیربنایی و عمرانی وقفی زیادی در ایران توسط خود او و امرایش ایجاد شد.
فتحعلی شاه، به تکریم علمای اسلام همت گماشت و مدارس و مساجد و امامزاده های زیادی در دوره او وقف شد. که در طهران مهم ترین شان مسجد شاه ( مسجد امام فعلی) بازار است.
دو مدرسه علمیه مهم از دوره فتحعلی شاه در قزوین به یادگار مانده است. که نشان از رونق علوم دینی در اوایل عصر قاجار در قزوین است.
مدرسه علمیه سردار و مسجد و مدرسه صالحیه از آن جمله اند؛
مدرسه علمیه صالحیه توسط ملا محمد صالح برغانی (برادر ملامحمد تقی برغانی، شهید ثالث) بنا شده است و مدرسه علمیه سردار توسط سردار حسین خان قاجار قوانلو حاکم قزوین ساخته شده است.
سردار حسین خان خدمات زیادی به فتحعلی شاه قاجار داشته است که ازاو چهره ای فاتح در دوره قاجار ساخته است. او در ابتدای حکومت شاه، مأمور سرکوبی شورش های داخلی بود و هم چنین دلاوری ها و فتوحاتی را در جریان جنگ های ایران و روس و جنگ با عثمانی از خود نشان داد.
از سردار محمدحسین خان قاجار و برادرش محمدحسن خان قاجار دو آب انبار بزرگ و یک مسجد نیز به یادگار مانده است.
پی نوشت:
چهره زشت شاه زنباره و هوسران و ضعیف النفس فتحعلی شاه، شاید ریشه های تاریخی و واقعی هم داشته باشد، اما بیشتر برساخت و محصول لجن مالی تاریخ قاجاری، در دوره پهلوی است. حرمسرای فتحعلی شاه، تلاش یک شاه جوان برای ایجاد یک خانواده بزرگ و گسترده و طبقه ای نوین از شاهزادگان و وابستگان قاجاری برای اداره ایران است. او اگر نمی توانست چنین طایفه گسترده ای ایجاد کند، به سرنوشت نادرشاه افشار و کریم خان زند گرفتار می شد، که حکومتشان نه ریشه ای اعتقادی چون صفویان داشت و نه عشیره بزرگی برای حکمرانی. حرمسرای قاجاری، را به خصوص در دوره فتحعلی شاه باید ایده ی برای حکومتداری دانست، تا نیاز خاقان قجری به خفت و خیز!
توجه فتحعلی شاه به دین، چنان بود که در دوران او طریقت های صوفیانه چون شیخیه و نعمت اللهی نیز رونق گرفتند. گرایشی که متاسفانه در دوره های بعد، با دستکاری استعمارگران، به بددینی و فرق ضاله ای چون بابیت و بهائیت ختم شد.
پی نویس:
خفت و خیز: معادل امر جنسی در شاهنامه فردوسی
محمد نیازی
ششم فروردین 98
چکیده
نظام وظیفه نخستین بار در چارچوب ارتشهای پادشاهی و دولتهای مستقل از کلیسا در اروپای غربی تاسیس شد و توانست واسطهای بین دولت و ملت در ابتدای مدرنیته و وسیلهای برای بسط نظامیگری حاکمان و سلاطین باشد. تقسیمکار اجتماعی و پیشرفت تکنیکی و صنعتی شدن در کنار هم سبب شد تا ارتشهای مدرن که از اولین نهاد بورکراتیک نیز به شمار میآمدند، شکل بگیرند. اما این پدیده که در غرب پس از مجموعۀ تحولات اندیشهای و اجتماعی پدید آمده بود، در ایران دورۀ پهلوی اول به عنوان بخشی از پروژه مدرنسازی و تثبیت حکومت استبدادی رضاخان شکل گرفت. بسط عناصر هویتِ ملیگرایانه و مطیع ساختن نیروهای سنتی جامعه ایران، در برابر استبداد مطلقه حکومت، از طریق آموزشها و هنجارسازی عمومی و فراگیر یکی دیگر از کارکردها و کارویژههای ارتش و نظام خدمت اجباری، در کنار تأثیرات و خدمات ی و نظامی دیگرش در تأسیس و ابقای حکومت پهلوی بود. نظام وظیفه در کنار خلع سلاح عمومی، به حکومت پهلوی اول این امکان را میداد تا با گسترش اقتدار نظامی پایه های حکومت خود را مستقر سازد. ایجاد ارتش یکپارچه و خدمت اجباری عمومی را باید یکی از اولین تلاشهای سامانمند و همه جانبه برای خلق شهروندان نظام جدید مبتنی بر ایده دولت ملت در تاریخ ایران دانست.
واژگان کلیدی
تاریخ اجتماعی ارتش، خدمت اجباری، نظام وظیفه عمومی، ارتش جدید، هویت ملی، پهلوی اول.
نویسنده اول: محمد نیازی (دانشجوی دکتری علوم ی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
نویسنده دوم: دکتر وحید شالچی (عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی علامه طباطبایی)
مقاله فوق در مجله جامعه شناسی تاریخی دانشگاه تربیت مدرس (دوره پنجم، شماره 2، پاییز و زمستان 92) منتشر شده است.
برش اول
برای یک کار بانکی مجبور می شوم به یکی از بانک های خصوصی متعلق به یکی از نهادها، سر بزنم، به رئیس بانک مراجعه می کنم و او مرا به معاون شعبه حواله میدهد. از دور که نگاه می کنم، خانم نسبتا جوانی است، با چهره ای آشنا. سلام می کنم. مشغول رفع و رجوع مشکلات یکی از مشتریان به صورت تلفنی است. منتظر می شوم. از تلفن اداری که فارغ می شود، با دینگ تلفن همراه اش، اشاره می کند که باید باز هم منتظر بمانم. من هم سعی می کنم در حین صحبت های تلفنی اش که گویا تمامی ندارد، من هم سرگرم گوشی شوم. تا بالاخره التفاتی به من بی نوا بکند! اما در این حین چهره این خانم معاون بانک را در ذهنم مرور می کنم، تازه دوزاری می افتد که او پیشتر در شعبه نزدیک منزل ما، مسئول بخش تسهیلات وام بود و سپس معاون شعبه شد، الان رو در شعبه ای در آن سر شهر می بینم . !
برش دوم
چکیده
سنت وقف یکی از امکانهای نظام اجتماعی پیشامدرن و از جمله سازوکارهای مورد حمایت دین برای حضوری نهادمند در حوزههای مختلف اجتماعی بوده است. بر این اساس، در شرایطی که تأمین مالی تعلیم و تربیت، تبلیغات اسلامی، بهداشت و درمان و ترویج فرهنگ و هنر از طریق بودجههای دولتی با چالش روبروست و زمینه برای تجاریسازی چنین حوزههایی در حال مهیا شدن است، وقف به عنوان یک سنت دیرپای عقلایی، عامالمنفعه و دینی بعضاً از سوی برخی گروههای مردم و کارشناسان به مثابه راهی در میانه خصوصیسازی و دولتگرایی مورد توجه قرار میگیرد؛ راه پُر ابهامی که اگرچه قدیمی و نامآشناست، اما به تدریج اسم آن برجای مانده و رسم کهن آن به فراموشی سپرده شده است یا دستکم آگاهی عمومی چندانی پیرامون ابعاد و ماهیت آن وجود ندارد. از اینرو، طرح مجدد وقف در فضای عمومی و نخبگانی، نیازمند شناخت ظرفیتها و چالشهای این سنت- بهویژه در دوره شکوفایی آن- است. بازخوانی تاریخ اجتماعی وقف در تمدن اسلامی- ایرانی نشانههای روشنی از وجود یک ظرفیت و زیرساخت اجتماعی و معرفتی با جهتگیری بومی را به آحاد مردم، اهالی فرهنگ و تگذاران نوید میدهد. وقف در نظام دانایی جهان اسلام، سنتی ضد تکاثر ثروت و در راستای بهبود رفاه و معیشت مسلمانان بوده است. به تبع همین نکته، عمده موقوفات صدر اسلام سرپناهی برای زاهدان و فقرا بودهاند. استعداد بالقوه سنت وقف در جمع نیات شخصی و منافع جمعی، سبب شده است که وقف در میان احکام مشابه فقه اسلامی- نظیر انفاق و صدقه- جایگاه منحصر به فردی پیدا کند. نظام اوقاف در قیاس با سایر احکام اقتصادی اسلام، تنوع ذینفعان و برآوردهشدن نیازهای متکثر اجتماعی توسط موقوفات را سبب شده است؛ نکتهای که وقف را در عالم اسلامی- ایرانی در جایگاه ممتازی قرار داده است. در این صورتبندی از ماهیت نظام اوقاف میتوان گفت که وقف در عین همسویی کلی و جزئی با اهداف شارع و حکومت اسلامی، حوزه اختیار و عمل فراوانی را برای واقف قائل شده است. تاریخ اجتماعی- تمدنی وقف به ما نشان میدهد که وقف میتواند در عین مردمی بودن، به هدفگذاری و جهتدهی ی و اعتقادی در فرهنگ عمومی نیز کمک کند. شاهد این مدعا، دو مقطع از تاریخ ایران اسلامی است: عصر طلایی تمدن مسلمین (آلبویه و سلجوقیان) و عصر تشکیل دولت ایرانی شیعی (صفویه). در هر دو دوره، نظام اوقاف در عین عاملیت برای بسط نوع خاصی از اندیشه دینی و ی، خصلتی مردمگرایانه و فراگیر داشته است. روندها و الگوهای پایدار فرهنگی که میتوانیم از نظام وقف در این دورهها استخراج کنیم عبارتند از: 1. نهاد وقف عامل توسعه اجتماعی- اقتصادی جامعه و فضیلتهای متأثر از اندیشه دینی بوده است. 2. نظام وقف و موقوفات در دوره اعتلای فرهنگ ایرانی همزمان معنابخشی و کارآمدی را برای جهان اجتماعی به ارمغان آوردهاند.3. موقوفات در بطن نظام اجتماعی پیشامدرن اموری نظیر بقاء خانواده گسترده، توسعه شهری، گسترش آموزش عمومی و تخصصی، تعدیل ثروت و مشروعیت بخشی ی را موجب شدهاند. 4. با شکلگیری دولت مدرن و بسط اندیشه تجدد در دوره معاصر تلاش شده است تا وقف به ایفای نقش و کارکردهای دینی و آئینی محدود شده و ابعاد اجتماعی و فرهنگی آن نفی و سلب شود.
پی نوشت:
این گزارش پژوهشی بخش نخست از یک طرح پژوهشی دراز دامن در حوزه تگذاری وقف است که به سفارش «دفتر مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی» و با راهبری و هدایت دوست عزیز و فرهیخته ام اسماعیل فراهانی (کارشناس و معاون دفتر فرهنگی) تألیف شده است.
متن کامل این پژوهش را در سایت کتابخانه فارابی (ملاحظات تگذاری وقف در ایران؛ 1. سیر تحول نهاد وقف در ایران اسلامی تا پیش از نهضت مشروطه، شماره پیاپی 16701، منتشر شده در تاریخ 98/8/14) مطالعه بفرمایید.
به گزارش خبرنگار سامان کتاب داوران گروه تاریخ و تاریخ علم با بررسی مجموع ۱۶ کتاب به کار خود پایان دادند. داوران این گروه از مجموع داوری ۱۶ کتاب، پنج کتاب را در فهرست نامزدهای دریافت جایزه در گروه تاریخ و تاریخ علم قرار دادند.
اسامی کتابهای نامزد دریافت جایزه در گروه تاریخ و تاریخ علم به شرح زیر است:
۱. عصایت را به میلههای زندان بزن موسی؛ تألیف فرشته مرادی و حسن هوشمند از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.
۲. آدم ربایی در لیبی؛ تألیف مهدیه پالیزبان از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.
۳. بر روی پرتو نور؛ سرگذشت آلبرت انیشتین. مترجم: شهاب الدین عباسی از انتشارات نخستین.
۴. کمال الملک؛ تألیف جعفر توزنده جانی از انتشارات مؤسسه فرهنگی مدرسه برهان.
۵. سیره و سرگذشت امام موسی صدر؛ مترجم: مهدی سرحدی از انتشارات مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر.
سازمان انتشارات و فن آوری آموزشی وزارت آموزش و پرورش، جشنواره کتاب رشد
مطالعه موردی نامه خسروان اثر جلال الدین میرزا قاجار
نخستین تأثیر و تاثرات از گفتمان ملی گرایی و تلاش برای صورتبندی تاریخ متناسب با آن، از اواسط سلسله قاجار (اوایل دوره ناصری) در ایران شکل گرفت. برای روشنفکران و تجددخواهان این دوره، ایدئولوژی ملیگرایی، یکی از مهمترین سرچشمهها و نشانههای قدرت دول اروپایی بود. جلالالدین میرزا، شاهزاده قاجاری از نخستین نویسندگان و مورخانی است که بازنویسی تاریخ ایران مبتنی بر منابع جدید و با رویکرد باستانگرایانه را انجام میدهد. مهمترین اثر وی کتاب «نامه خسروان» به خوبی انگیزشهای ایدئولوژیک و ی نویسنده در بازپردازی خیالگونه گذشته با اتکا به متون زرتشتیان هند را نشان میدهد. علاوه بر این مهمترین دلالت فرامتنی در تدوین نامه خسروان القای اندیشههای باستانگرایانه و ایران ستایانه از طریق منورالفکری اولیه به جلالالدین میرزاست. نامه خسروان به تقلید از شاهنامه، سعی در احیای زندگی و رسوم و سنتهای شاهان اساطیری ایران دارد و تلاش میکند، چون شاهنامه به دانش ضمنی و عامیانه مردم ایران از گذشته وارد شود تا مفاهیم ملیگرایانه در اذهان مردم ایران نهادینه کند؛ مهمترین انگارههای ایدئولوژیکی که از ایران باستان در نامه خسروان بازنمایی میشود، عبارتند از: الف) تغییر مبدأ تاریخنگاری هزارساله ایرانی و در حاشیه قرار گرفتن سراسر تاریخ ایران اسلامی ب) برجسته کردن دوره ایران باستان به عنوان عصر طلایی ملت ایران ج) برجسته سازی قوم گرایی ایرانی و سره گرایی پارسی د) معرفی تجدد اروپایی به عنوان ادامه ایران باستان ه) جعل تاریخ از طریق اتیمولوژی و) طبیعی و بزرگ جلوه دادن تاریخ ملی.
این مقاله در دوفصلنامه علمی و پژوهشی تاریخنگری و تاریخنگاری دانشگاه اهرا (دوره 29، شماره 23، بهار و تابستان 1398) منتشر شده است.
نویسندگان:
محمد نیازی (دانشجوی تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
محمد امیر احمدزاده (استادیار گروه تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
عماد فرزند سه ساله ام او را اینگونه می شناسد. از دیروز که بُهت و اشک و خَشم پدر و مادرش را دیده است، تنها توضیح معقول و قابل فهمی که توانستهام برایش بدهم، همین بوده است: عمو قاسم؛ دوست عمو عماد (مغنیه) را دشمن های بد (آمریکا) شهید کردند.
آخر مادرش او را به یاد دیگر شهید مقاومت عماد مغنیه، "عماد" نام گذاشته است.
در فرهنگ ما نام عمو، یکی از مظاهر "جوانمردی" و "فتوت" است و اسطوره اش "ابوالفضل العباس بن علی علیه السلام" است.
فرزندم را با عشق این عموهای جوانمرد، بزرگ می کنم و با بغض قاتلان آن ها!
انشاالله.
مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا
احزاب آیه 23
بعدالتحریر:
عموهای جوانمرد در بستر نمی میرند!
یک حرکت جهانی
از ماههای قبل جمعی از گروههای حامی مردم فلسطین از سراسر دنیا به مناسبت گرامیداشت روز زمین در سی ماه مارس (۱۲ فروردین) در مخالفت با زمینهای مصادرهشده فلسطینیان از سوی رژیم صهیونیستی کاروانهایی تحت عنوان «کاروان جهانی الی بیت المقدس (المسیره العالمیه الی القدس)» از گوشه و کنار جهان تشکیل دادند و ۳۰ مارس سال ۲۰۱۲ (۱۲ فروردین ۹۱) از اقصی نقاط جهان، خود را به نزدیک ترین نقطه ممکن به شهر بیت المقدس رساندند تا ندای مظلومیت مردم فلسطین را به گوش جهانیان برسانند و خشم و انزجار آزادیخواهان جهان را از اقدامات جنایتکارانه رژیم اشغالگر قدس نشان دهند.
ایران؛ جایی مثل همه جا
اعضای این کاروانها از چهار قاره دنیا و از سه مسیر مختلف خود را به مرزهای سرزمینهای اشغالی رساندند. آن ها در طول مسیر با عبور از کشورهای مختلف سعی کردند فعالان و گروههای حامی مردم فلسطین را در با خود همراه کنند. شاخه آسیایی کاروان که حرکت خود را از هندوستان(دهلینو) شروع کرده بود، با عبور از پاکستان، ایران و ترکیه، خود را به لبنان و مرزهای اسرائیل غاصب رساندند. در میان کشورهای استقبال کننده از کاروان الی بیت المقدس چه در شاخه آسیایی و چه در سایر مسیرهای آن مهمترین کشوری که پیشبینی میشد، بیشترین استقبال و همراهی را از سوی مردم و مسئولین آن کشور با اعضای کاروان به عمل بیایید، ایران بود. زیرا از یک سو ستاد مرکزی و هماهنگکننده فعالیتهای کاروان در ایران بود و از سوی دیگر و البته مهمتر این بود که در میان کشورهای استقبالکننده، ایران تنها کشوری بود که دولت و ملت آن در نفی اسرائیل و حمایت از آرمان آزادی قدس همصدا بودند.
پیشبینی ها در مورد ایران هر چند خالی از واقعیت نبود، اما همهی آن چیزی نبود که انتظار تحقق آن میرفت.
ادامه مطلبچند نکته پیرامون فرقه طب اسلامی تبریزیان و بلوای کتابسوزی
1. ظهور پدیده تبریزیان پیش از آنکه معلول دعوای علمی بین طب مدرن و طبسنتی باشد، پیامد تگذاریپزشکی در ایران است. مافیای پزشکی قرن نوزدهمی که در کشور ما شکل گرفته است، به عمده درمانگران و پژوهشگران متعهد و با سواد طبمکمل (اعم از طب سنتی، طب ایرانی و هندی و چینی و هومیوپاتی و نظایر آن) اجازه حیات اجتماعی و اقتصادی سالم نمیدهد. در این شرایط مهمترین آسیبی که رخ میدهد شکل نگرفتن یک صنف نظاممند و مبتنی بر قانون و شناسنامهدار است. که بتواند حلقه واسط بین بیماران و حاکمیت باشد.
2. مافیای پزشکی شکل گرفته در ایران، از طرف دیگر باعث ناکارآمدی نظام سلامت شده است و بالتبع مردم دردمند و بیماران را از پزشکان ناامید کرده و به هر جایگزینی برای کاهش آلامشان سوق داده است. در بدو امر اهمیت ندارد که این جایگزین از دارای چه ادبیات و گفتمانی است، مهم کارکرد است که باید تحقق پیدا کند. مهم این است که بتواند امیدی و آسایشی در دل بیماران و مردم گرفتار ایجاد کند. اما یک مکتب طبی هیچگاه در سطح درمان باقی نمیماند و لاجرم به حوزه سبک زندگی تسری پیدا میکند. بهتدریج درمانگران و اطبایی که بتوانند با زبان و ادبیات قابل فهم و بینالاذهانی صحبت کنند، بیشتر مورد توجه مردم قرار میگیرند و به زندگی رزمره مردم نیز وارد میشوند. هر چه درمانگر بتواند بین زمینههای فرهنگی و تاریخی مردم (دین و سنت و فرهنگ عامه) با آموزهها و نسخههای طبیاش ارتباط بیشتری برقرار کند، توفیقش در جذب مخاطبان بیشتر خواهد بود.
3. در شرایط کنونی ارتباط دادن فرقه طباسلامی و اقدامات تبریزیان(سوزاندن کتاب هاریسون) با نهضت بومیسازی علم، با اهداف ی صورت میگیرد. والا هیچ جریان انتقادی مدعی علم بومی و نقد علم مدرن، درصدد نفی کامل علوم رایج و فرقه سازی از سنت نبوده است. تبریزیان در واقع چهره کاریکاتوری است که مخالفان علم بومی دوست دارند آن را نتیجه گفتمان انتقادی علمبومی نشان دهند. گفتمانی که مورد تأیید و حمایت آشکار حاکمیت جمهوری اسلامی قرار دارد. پس چه بهتر که با یک تیر دو نشان زده شود. هم منافع این حوزه در دست پزشکان مدرن حفظ میشود و هم جمهوری اسلامی به ترویج افکار قرون وسطایی متهم خواهد شد.
4. یکی از مهم ترین دلایل انحرافی بودن جریان طب اسلامی و فرقه تبریزیان در انتساب درمانها و گزارههای طبیشان، به قرآن و روایات ائمه اطهار، استفاده از آثار و کتب روسای فرقه شیخیه ، به خصوص محمدکریمخانکرمانی است.
5. محمدکریمخان کرمانی رئیس شیخیه کرمان و از جانشینان شیخ احمد اَحسائی است. وی با طرح «رکن رابع» به عنوان اصول مذهب، باعث بدعت در عقاید شیعه امامیه شده و مورد تکفیر و اعتراض علمای دوره قاجار قرار گرفت.(علمای بزرگی چون ملامحمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث و محمدجعفر استرآبادی، ملاآقا دربندی، سیدابراهیم قزوینی، شریف العلماء مازندرانی، شیخ محمدحسین صاحب فصول و شیخ محمدحسن صاحب جواهر حکم تکفیر احسایی را تأیید نمودند) او با ترکیب اخباریگری و صوفیگری به خلق آراء جدید درباره مذهب حقه تشییع پرداخت. نظیر «معاد هور قلیایی»که با مسلمات شریعت در تضاد بود.
6. محمدکریمخان کرمانی دو کتاب در طب نوشته است، با عنوان «حقائقالطب و جوامع العلاج» و «دقائقالعلاج». او در این دو کتاب سعی کرده است با اتکا به احادیث و دانش و فنونی چون کیمیا، پزشکی متمایزی از طب سنتی زمان خود را پایه گذاری کند و به آن نسبت طب اسلامی داده است.
ادامه مطلب
درباره این سایت